شب قدر است !
قرآن بر سر میگذاری و قسم به تمام ائمه اطهار ،
از خدا طلب رحمت میکنی !
از ارحمن الرحمین !
از غیاث المستغیثین !
و برای امیر المومنینت گریه میکنی !
در این شب های سراسر رحمت ، من را هم در گوشه خاطرتان بگذارید !
دلم هوای جمکران کرده است ! دل من !
دلکم ناراحت نباش !
فقط یاد اون روزایی بیفت که از تـــه دل نمیرفتی
جمکران و زاااار بزن !!
آره زاار بزن عزیز دلم ! زااار بزن دل تنها و خستم !! زااااااار!!
**********
**********
آن وقت ها که کنارت کج راه میرفتم ، میگفتند : (( نگاهش کن ! دیوانه است
و فراری !بیچاره پسرک زیبایی که در کنارش راه میرود ! بعضی ها لیاقت ندارند))
اما نمیدانستند ، برای دلخوشی تو بود که کج راه میرفتم ، تا نگویند : (( نابینا و
دختر عاقل ؟! مگر میشود ؟! حتما بی عقل است ))
آری عشق که عقل نمیشناسد !
اینگونه راحت ترم ! حداقل ، انگ دیوانگی را بیخود بر من نمیزنند فرشته ی
نابینای زندگی ام !!