ارسال پاسخ
تعداد بازدید 22
نویسنده پیام
nastaran آفلاین


ارسال‌ها : 3
عضویت: 25 /1 /1393

تشکر شده : 1
روح در قرآن



در اين مقاله مي
خواهيم به بحث روح در قرآن و از ديدگاه قرآن بپردازيم و اين که آيا درسته که در
قرآن آمده روح قابل شناخت نيست؟! (لطفا ما را با نظرات خود ياري کنيد.)



در قرآن آمده است:



«وَ يَسْئَلُونَكَ
عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ
إِلاَّ قَليلاً؛

و از تو درباره
«روح» سؤال مى كنند، بگو: «روح از فرمان پروردگار من است و جز اندكى از دانش، به
شما داده نشده است!»

(الإسراء:
85)



موضوع روح در قرآن از
موضوعات بحث برانگيزي است که اختلاف اقوال در آن فراوان مي باشد و مشکل مي توان
فاصله بين اقوال را کم کرده و به وحدت نزديک گردانيد. البته شايد خصوصيت موضوع روح
و تنوع استعمالات آن در قرآن چنين اقتضائي داشته باشد، و شايد جواب الهي در آيه فوق
اشاره به همين صعوبت باشد ؛ تا جائي که برخي گفته اند: «... پاسخ\" قُلِ الرُّوحُ
مِنْ أَمْرِ رَبِّي\" در حقيقت، طفره رفتن از جواب و نهى از غور در فهم حقيقت روح
است، چون روح از امر خداست كه خدا علم آن را به خود اختصاص داده و کسي  را به حقيقت
آن راه نداده است....»
[1]



در اين مختصر سعي مي
کنيم تا حدودي (در محدوده قرآن و روايات) به حقيقت روح بپردازيم.


 




روح در لغت:



قاموس: «روح بضمّ (ر)
اين كلمه در عرف بمعنى روان و روح مقابل جسم، و جوهر مجرّد است ولى در قرآن مجيد كه
مجموعا بيست و يك بار آمده مراد از آن فرشته و غيره است....»
[2]



كتاب العين: «روح:
الروح: النفس التي يحيا بها البدن. يقال: خرجت روحه، أي: نفسه، و يقال: خرج فيذكر،
و الجميع أرواح. و الروحاني من الخلق نحو الملائكة، و خلق روحا بلا جسم




[3]



استعمالات مختلف روح
در قرآن:


[ol]


  • النحل: (2) «يُنَزِّلُ
    الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى  مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ
    أَنْ أَنْذِرُوا...
    »



  • السجدة: (9) «ثُمَّ
    سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فيهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ
    الْأَبْصارَ...
    »



  • غافر: (15) «رَفيعُ
    الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى  مَنْ
    يَشاءُ...
    »



  • الشورى: (52) «وَ
    كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْري مَا
    الْكِتابُ...
    »



  • المجادلة: (22) «...أُولئِكَ
    كَتَبَ في  قُلُوبِهِمُ الْإيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ...
    »



  • المعارج: (4) «تَعْرُجُ
    الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ في  يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسينَ
    أَلْفَ سَنَةٍ
    »



  • النبأ: (38) «يَوْمَ
    يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا...
    »



  • الشعراء: (193) «نَزَلَ
    بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ
    »



  • الأنبياء: (91) «وَ
    الَّتي  أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فيها مِنْ رُوحِنا
    »



  • البقرة: (87) «...وَ
    آتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ
    الْقُدُسِ...
    »



  • النساء: (171) «...إِنَّمَا
    الْمَسيحُ...وَ رُوحٌ مِنْهُ...
    »



  • النحل: (102) «قُلْ
    نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ
    »

  • [/ol]

     



    چنانچه مشاهده مي
    شود در برخي آيات روح به صورت مطلق آمده و در برخي به صورت مضاف (روح القدس، روح
    الامين، روحنا...)، اما مفسران معاني اين استعمالات را مختلف ذکر کرده اند: قرآن
    (الشورى: 52)؛ روح انساني (السجدة: 9)، جبريل (الشعراء: 193)، موجودي غير از ملائکه
    (الإسراء: 85)، خود حضرت عيسي (ع) (النساء: 171)، موجودي که مويد ايشان بود(البقرة:
    87) روح حضرت آدم (الحجر: 29)



    با توجه به آيات و
    روايات به نظر مي رسد روح يک حقيقت گسترده و موجود وسيع باشد که مخلوق خداي متعال
    است و از ملائکه به تجرد تام نزديکتر است، چراکه ملائکه طبق نقل و شهود، داراي شکل
    مي باشند، ولي روح بدون شکل است مگر در مواردي که به اذن الهي تمثلاتي به خود مي
    گيرد (مانند داستان حضرت مريم عليها سلام

    «فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا».



    [4]



    بايد به اين نکته
    توجه کرد که روح در قرآن هميشه مفرد آمده و هيچگاه جمع بسته نشده است (لفظ ارواح در
    هيچ آيه‌اي  نيامده است) برخلاف ملک که جمع آن ملائکه مي باشد و فراوان آمده است،
    اين نکته مويد خوبي براي واحد بودن اين حقيقت گسترده است. به اين تصوير بين دو نفخ
    صور دقت فرماييد:

    «يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا...»
    (النبأ: 38)



    در اين موقعيت (بين
    نفخه اول و دوم ) دو صف بيشتر نيست يکي صف روح و ديگر صف ملائکه، البته در تفسير و
    تبيين اين آيه نيز بين مفسران اختلاف فراوان ديده مي شود برخي همه ارواح را يک صف
    قرار داده اند و حال آنکه در آيه لفظ روح آمده و نه ارواح. شايد بهتر اين باشد که 
    موقعيت مذکور را حمل بر آن کنيم که کثرات روح و همه ارواح انسانها به اصل واحد خود
    بر مي گردد و به وصف واحد برابر مقام الوهيت قيام مي کند، برخلاف ملائکه که کثرتشان
    باقي است. در برخي از روايات نيز به نوعي به وحدت آن اشاره شده است که در ادامه
    خواهد آمد.



    اين حقيقت واحد بي
    ترديد مي بايست مشکک و شدت پذير باشد، لذا روح انسانها در دامنه کثرت اين حقيقت
    قابل تصوير است و از آن گسسته نيست لذا مي فرمايد: «
    فَإِذا
    سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي  فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ

    هنگامى كه آن را نظام بخشيدم و از روح خود در آن دميدم، براى او به سجده افتيد




    [5]
     
    البته بايد توجه داشت که اضافه روح به ياء به معني آن نيست که از روح خدا در آدم
    دميده شد، بلکه اين اضافه تشريفيه است و جهت بيان شرافت و منزلت آن به ياء متکلم
    اضافه شده است. از کلمه «من» هم مي توان استفاده کرد که روح آدم مرتبه اي از مراتب
    روح مطلق است و جالب است که امر به سجده بعد از اين نفخ روح مي باشد «
    ثُمَّ
    سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فيهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ
    وَ الْأَفْئِدَةَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ
    ؛
    سپس (اندام) او را موزون ساخت و از روح خويش در وى دميد و براى شما گوش و چشم‌ها و
    دلها قرار داد امّا كمتر شكر نعمت هاى او را بجا مى آوريد!»
    [6] 



    به هر منوال روح آدمي
    از تعينات روح مي باشد و داراي مراتبي از شدت و ضعف است و چه بسا مي توان گفت روح
    نساني که مسجود فرشتگان بوده مرتبه اي خاص بود که به مقام بهره مندي از علم و عصمت
    موهبتي خداوند نايل شده باشد و ديگر انسانها در مراتب پايين تر مي باشند و از آن
    پائينتر روح حيوانات است که از ضعف بيشتري برخوردار است و شايد روح نباتي نيز وجود
    داشته باشد که در مرتبه اي پائين‌تر از آن قرار گيرد. لذا اگر در روايات لفظ ارواح
    آمده است ظاهرا ناظر به اين کثرت است.
    [7]



    نکته ديگر آنکه روح
    موجب حرکت و حيات است و اثرات آن نيز به اندازه درجه وجودي آن است ؛ لذا روح حيواني
    به اندازه خود موجب حرکت و حيات حيوان مي شود و روح انساني هم متناسب با مراتب و
    درجات خود از توانائيهاي بالاتري بهره مند مي شود تا آن جا که به روح ويژه اي از
    سوي خدا تأييد شود،



    «...أُولئِكَ
    كَتَبَ في  قُلُوبِهِمُ الْإيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ...
    ؛
    آنان
    كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحه دلهايشان نوشته و با روحى از ناحيه خودش آنها
    راتائيد فرموده ... .»
    [8]



    «عَنْ أَبِي
    بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ إِنَّ لِلْقَلْبِ أُذُنَيْنِ فَإِذَا
    هَمَّ الْعَبْدُ بِذَنْبٍ قَالَ لَهُ رُوحُ الْإِيمَانِ لَا تَفْعَلْ وَ قَالَ لَهُ
    الشَّيْطَانُ افْعَلْ...
    ؛ به درستي‌که براي

    قلب دو گوش است پس
    هنگاميکه بنده قصد گناه مي کند روح ايمان به او مي گويد نکن و شيطان به او مي گويد
    بکن ... .»




    [9]



    وحدت و کثرت اين روح
    ايماني در روايتي به خوبي تبيين شده است:



    «عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ
    قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّه(ع) إِنَّ رُوحَ الْإِيمَانِ وَاحِدَةٌ خَرَجَتْ
    مِنْ عِنْدِ وَاحِدٍ وَ يَتَفَرَّقُ فِي أَبْدَانٍ شَتَّى فَعَلَيْهِ ائْتَلَفَتْ
    وَ بِهِ تَحَابَّتْ وَ سَيَخْرُجُ مِنْ شَتَّى وَ يَعُودُ وَاحِداً وَ يَرْجِعُ
    إِلَى عِنْدِ وَاحِدٍ
    ؛ به‌درستي‌که روح ايمان يکي است، از پيش يکي نيز خارج شده
    است و در بدنهاي مختلف پخش شده است، پس برآن همگرائي مي شود و به سبب آن دوستي پيدا
    مي شود و در آينده از کثرات خارج شده و يکي مي شود و به پيش يکي باز مي گردد».
    [10]



    البته بهره مند شدن و
    مويد شدن به روح ايماني، بي ارتباط به خواست و اراده انسان نيست، به اين جهت اين
    روح ايماني گاهي هست و گاهي نيست:



    «دَخَلْتُ عَلَى أَبِي
    الْحَسَنِ(ع) فَقَالَ لِي إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَيَّدَ الْمُؤْمِنَ
    بِرُوحٍ مِنْهُ تَحْضُرُهُ فِي كُلِّ وَقْتٍ يُحْسِنُ فِيهِ وَ يَتَّقِي وَ تَغِيبُ
    عَنْهُ فِي كُلِّ وَقْتٍ يُذْنِبُ فِيهِ وَ يَعْتَدِي فَهِيَ مَعَهُ تَهْتَزُّ
    سُرُوراً عِنْدَ إِحْسَانِهِ وَ تَسِيخُ فِي الثَّرَى عِنْدَ إِسَاءَتِهِ....ثُمَّ
    قَالَ نَحْنُ نُؤَيِّدُ الرُّوحَ بِالطَّاعَةِ لِلَّهِ وَ الْعَمَلِ لَهُ
    ؛ به
    درستيکه خداي تبارک و تعالي مومن را به روحي از خودش تائيد فرموده که او را حاضر
    شود در هنگاميکه کار خوب مي کند و پرهيزکاري مي کند و در هر وقتي که گناه و سرکشي
    مي کند از او غايب مي شود.پس آن روح در وقت احسانش از شادي برافراشته شده و در
    هنگام بديش در زمين فرو مي رود... سپس فرمود:  ما روح را با اطاعت خدا و عمل براي
    او تائيد مي نماييم.»
    [11]



    طبق مطالب فوق، دسترسي
    به روح ايمان براي همه مومنان ممکن است، اما اين طور هم نيست که رسيدن به همه مراتب
    آن براي افراد عادي ممکن باشد بلکه برخي از مراتب مخصوص انبياء (عليهم السلام) است:



    «عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي
    جَعْفَر(ع) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْعَالِمِ فَقَالَ لِي يَا جَابِرُ إِنَّ
    فِي الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْقُدُسِ وَ رُوحَ
    الْإِيمَانِ وَ رُوحَ الْحَيَاةِ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ
    فَبِرُوحِ الْقُدُسِ يَا جَابِرُ عَرَفُوا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ
    الثَّرَى ثُمَّ قَالَ يَا جَابِرُ إِنَّ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ أَرْوَاحٌ يُصِيبُهَا
    الْحَدَثَانُ إِلَّا رُوحَ الْقُدُسِ فَإِنَّهَا لَا تَلْهُو وَ لَا تَلْعَبُ
    ؛
    جابر از دانش عالم سوال مي کند، امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد اي جابر به
    درستيکه در انبياء و اوصياء پنج روح مي باشد: روح القدس، روح ايمان، روح زندگي، روح
    قدرت و روح شهوت، پس به روح القدس اي جابر آنچه ما بين عرش و فرش هست را مي شناسند
    سپس فرمود اي جابر بدرستيکه اين ارواح چهارگانه مورد اصابت دو حدث (ظاهر مقصود حدث
    اکبر و حدث اصغر است ) قرار مي گيرند مگر روح القدس، همانا آن گرفتار لهو و لعب نمي
    شود.»
    [12]



    و شايد بتوان گفت که
    در بين پيامبران  (عليهم السلام) نيز همه به يک شکل از فيوضات روح بهره نمي برند:



    «عَنْ أَبِي
    بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَقُولُ يَسْئَلُونَكَ عَنِ
    الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي قَالَ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِيلَ
    وَ مِيكَائِيلَ لَمْ يَكُنْ مَعَ أَحَدٍ مِمَّنْ مَضَى غَيْرِ مُحَمَّدٍ(ص) وَ هُوَ
    مَعَ الْأَئِمَّةِ يُسَدِّدُهُمْ وَ لَيْسَ كُلُّ مَا طُلِبَ وُجِدَ
    ؛ از امام
    صادق (عليه السلام) شنيدم که در مورد آيه شريفه «اسراء 85» مي فرمود: آفريده اي
    عظيمتر از جبرئيل و ميکائيل است و با احدي از گذشتگان نبوده به جز محمد (صلي الله
    عليه و آله) و او با امامان است در حاليکه ايشان را ياري مي نمايد و اينطور نيست که
    هرچه خواسته شود يافت گردد.»



    اين بيان نوراني نشان
    مي دهد که مويد شدن اهل عصمت  (عليهم السلام) به روح، همه به يک سنخ نمي باشد و
    بالاترين تاييد از آن حضرت خاتم و اهل بيت گراميشان (عليهم السلام) مي باشد.



    نکته ديگر اينکه مي
    توان تاييد روح را مختلف ذکر کرد (با توجه به مراتب عرضي و طولي روح) براي برخي در
    حد ايمان است و براي برخي حصول توانايي جهت صحبت کردن در گهواره و يا زنده کردن
    مردگان، ولي در مورد پيامبر اسلام (ص) فوق همه درجات است چنانچه در روايت فوق تصريح
    مي فرمايد: «لَمْ يَكُنْ مَعَ أَحَدٍ مِمَّنْ مَضَى غَيْرِ مُحَمَّدٍ ص وَ هُوَ
    مَعَ الْأَئِمَّةِ
    ».



    - رابطه مراتب بالاتر
    روح با انسان چيست؟



    - آيا مانند رابطه
    ملائکه با انسان است و يا سنخ ديگري است؟



    از آنجا که گفته شد
    روح يک حقيقت شدت پذير است و از آنجا که روح انساني با مراتب مادون (مثل روح نباتي
    و روح حيواني) متحد است، در صورت آماده شدن شرائط با مراتب ما فوق خود نيز متحد مي
    شود و يگانگي پيدا مي کند به روايت ذيل توجه فرماييد:



    «عَنْ أَسْبَاطِ
    بْنِ سَالِمٍ قَالَ سَأَلَهُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ هِيتَ وَ أَنَا حَاضِرٌ عَنْ
    قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ
    أَمْرِنا فَقَالَ مُنْذُ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ الرُّوحَ عَلَى
    مُحَمَّدٍ(ص) مَا صَعِدَ إِلَى السَّمَاءِ وَ إِنَّهُ لَفِينَا
    ؛ امام در مورد
    آيه  شوري /52  فرمود از هنگامي‌که خداي عزو جل آن روح را بر محمد (ص) نازل کرد
    هرگز به آسمان صعود نکرد و همانا او در ما مي باشد.»



    هم چنين درباره «روح»
    به عنوان يک موجود ملکوتي خاص در قرآن مي خوانيم:



    «تَنَزَّلُ
    الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْر
    » (القدر:
    4)



    در اينجا مي بينيم 
    ملائکه (بوصف جمع) با همراهي روح (بوصف مفرد) در شب قدر نازل مي شوند تا مقدرات
    هرچيزي معلوم شود. در اين بيان نوراني معلوم مي شود که اولا روح چيزي غير از ملائکه
    است چنانچه حضرت امير المومنين (ع) مي فرمايد:



    «أَتَى رَجُلٌ أَمِيرَ
    الْمُؤْمِنِينَ(ع) يَسْأَلُهُ عَنِ الرُّوحِ أَ لَيْسَ هُوَ جَبْرَئِيلَ فَقَالَ
    لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع جَبْرَئِيلُ ع مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحُ
    غَيْرُ جَبْرَئِيلَ...يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى... يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ
    بِالرُّوحِ وَ الرُّوحُ غَيْرُ الْمَلَائِكَةِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ
    ؛
    شخصي خدمت امير المومنين (ع) آمده و سوال کرد آيه روح همان جبرئيل نيست، حضرت
    فرمودند جبرئيل از ملائکه است و روح غير جبرئيل است... خداي تعالي مي فرمايد:
    ملائکه را با روح نازل مي فرمايد و روح غير از ملائکه (ص) است.»
    [13]



    پيامبران شخص دريافت کننده وحي براي
    تلقّي وحي احتياج به اتحاد با آن مرتبه از روح دارد تا بتواند قول ثقيل را دريافت
    کند: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْري
    مَا الْكِتابُ وَ لاَ الْإيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدي بِهِ مَنْ
    نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدي إِلى  صِراطٍ مُسْتَقيمٍ
    ؛ همان
    گونه (كه بر پيامبران پيشين وحى فرستاديم) بر تو نيز روحى را بفرمان خود وحى كرديم
    تو پيش از اين نمى دانستى كتاب و ايمان چيست (و از محتواى قرآن آگاه نبودى) ولى ما
    آن را نورى قرار داديم كه بوسيله آن هر كس از بندگان خويش را بخواهيم هدايت مى كنيم
    و تو مسلّماً به سوى راه راست هدايت مى كنى.»




    [14]


     




    نکته مهم:



    در پاره اي از آيات
    درباره  روح عبارت «امر» آمده است (همانند آيه فوق)  برخي از اعاظم خواسته اند همه
    مراتب روح را به عالم امر برگردانند، عالمي که فوق عالم خلق است و وابسته به علل
    تدريجي نيست ؛  در صورتيکه ما مي بينيم آياتي که اين تعبير در آن است به نحوي با
    وحي و وظائف انبياء در ارتباط است:



    النحل: (2) «يُنَزِّلُ
    الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى  مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ أَنْ
    أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاتَّقُونِ
    »



    غافر: (15) «رَفيعُ
    الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى  مَنْ يَشاءُ
    مِنْ عِبادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاقِ
    »



    الشورى: (52) «وَ
    كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا
    »



    البته در سوره مبارکه
    قدر مي فرمايد:



    القدر: (4) «تَنَزَّلُ
    الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ
    »



    اگرچه تعبير من کل امر
    اعم از مدعا است ولي باز در ساحت ارواحِ عادي نيست، بلکه فوق اين عوالم است (چنانچه
    آيات و روايات شب قدر مي رساند).



    نتيجه نکته فوق آنکه
    روح مطرح شده در «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ» مربوط به روح انساني نيست
    (چنانچه بسياري از مفسرين گفته اند) بلکه روحي است که در ارتباط با انبياء (عليهم
    السلام) و از مقوله وحي مي که با نزول آن علم و ايمان بندگان فزوني مي يابد و بدون
    آن علم بندگان جز اندکي نخواهد بود.



     




    نويسنده: محمد رضا مصطفوي



     




    پي نوشت ها:








    [1]

    -  مجمع
    البيان، ج 6، ص 437








    [2]

    قاموس
    قرآن، ج 3، ص: 131








    [3]

    - ج 3، ص:
    291








    [4]

    - مريم:
    17








    [5]

    - ص: 72








    [6]

    - 
    السجدة: 9








    [7]

    -  من 
    لايحضره  الفقيه 4،380، «الْأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ فَمَا
    تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ وَ مَا تَنَاكَرَ مِنْهَا اخْتَلَفَ»








    [8]


    المجادلة: 22








    [9]

    - 
    بحارالأنوار: ج 66 ص: 199








    [10]

    -  بحار،
    ج 66،  ص 193








    [11]

    -  کافي،
    ج  2، ص 268








    [12]

    -  کافي،
    ج 1، ص 272








    [13]

    -  کافي،
    ج 1، ص 274








    [14]

    - الشورى:
    52






     






    نويسنده
    : محمدرضا مصطفوي























































    دوشنبه 25 فروردین 1393 - 21:08
    نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
    ارسال پاسخ



    برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


    پرش به انجمن :