loading...
روستای چهلخانه
آخرین ارسال های انجمن
mohammad بازدید : 2 شنبه 17 اسفند 1392 نظرات (0)

 
 
یاس کبود
از کوچه پس کوچه های عاشقی گذر کن.از کوچه ای بگذر که مادری گوشواره ی شکسته اش را به امانت گذاشت تا شاهد غربتش شود؛ از کوچه ای که عطر یاس می دهد؛ از کوچه ی بنی هاشم...
با من بیا ، تدبیر دلت را به دست صاحب التدبیر بسپار، به ادب قدم بردار ، سر بر دیوار بی کسی این کوچه بگذار و روضه های جانگدازش را اشک ببار...
دُرّ گرانبار ولایت را در سینه به تلالو در آور و همسفر غصه هایم شو...
بیا...
از کوچه که بگذری دربی نیم سوخته همه ی تو را فرا می گیرد ، دربی که درآتش عداوت دشمنان فاطمه سوخت، در بزن ، نترس ، کلون در داغ نیست، همه ی سوزش این گل میخ ها بر بدن دردانه ی پیامبر نشسته ، دیگر هرمی نداردبرای سوزاندنِ تو...
حال که دق الباب کرده ای ، دست ادب بر سینه بگذار وبه نیابتِ خودت ، قلبت و صاحبت وبه رسم آسمانی ها بگو : "السلام
 علیک یا اهل بیت النبوه"
اگر دلت شکست ، اشکت جاری شد ، اذن دخول گرفتی ای . پس در سکوت با من بیا ، قدم بگذار بر عرشِ در فرش ، بر بهشتِ در زمین، بر خاکِ افلاکیِ این بیت، بیت الزهرا ...
عطر یاس مشام جانت را می نوازد،بیشتر از کوچه. قلبت زودتر از تو پی می برد که به یاس علی نزدیک شده ای ، قرار از کف داده ودر تلاطم است.
تپش هایش همه ذکر می گویند، خوب که گوش کنی می شنوی ضربان دلت را؛
مادر ، مادر ، مادر...
و اینک به مادر رسیده ای ، آ رام همه ی بی قراری ها، آغوش همه ی اشک ها ،لطافت همه ی رُویاها ، دریای محبتِ الهی...
مادر...
دلت را در دست بگیر و آرام بنشین، همان گوشه ی درگاهی ؛ با دیدن این یاس نیلی ، همه ی غصه های دلت در گلویت جمع می شود و بغض حتی راه نفس کشیدنت را می بندد؛
دوست داری از غصه فریاد بزنی، صدایش کنی ، به پایش بیفتی و دستهای مهربانش را ببوسی، اما ، آرام باش ، تو قول سکوت داده ای...
چاه درد دل های مادر شو ، بگذار مادر روضه خوان داغ های دلش شود و تو مستمع شنوای او باش.
زمزمه ی مادر فضای حجره و قلب تو را معطر می کند:
پدر ، تا تو بودی فاطمه دختر پیامبر بود، حریم وحرمت داشت ، ام ابیها بود، رضایش را رضای خدا می دانستندوغضبش را غضب خدا، گره گشای هر گره کوری بود و سنگ صبور هر دل بی تابی؛
پدر ، مصیبت که آغاز شد، جبرئیل که آمدودستت را در دستِ وحی فشرد، میکائیل که کنارت نشست تا جانت آرام شود، حسنین را که بر سینه نگاه داشتی تا عزرائیل جانت را از کا لبد من ، برُباید ، عالم همه تیره وتار شد.
فاطمه ماند و اشک های بی پایان ، فاطمه ماند و کودکان هراسان ، فاطمه ماند و علی ، فاطمه ماند ویک شهر نامردی.
وفاطمه را به صلیب کشیدند یهودیانِ مسلمان پشت دربِ خانه ی وحی!
محسنش را از او ستاندند!
سینه اش را داغ عاشقی زدند!
پهلویش را به جرم ولایت شکستند!
بهشت را به آتش کشیدند با حوریه اش!
و نبودی که ببینی، دیدنی دارد گداختنِ حوریه ی پیامبر در حرارت آتش  صحابی پیامبر!
اما، پدر، فاطمه ، دختر تو بود؛
مگر فاطمه ، زنی بود که از این مصائب از پا بیفتد؟
فاطمه رشادت وشهامت و غیرتِ چون تویی را در رگ ها ذخیره داشت!
پدر،غلاف شمشیر کارگر نبود بر بازوی فاطمه، هر چند شکسته؛ اگر علی را نمی بردند.
گل میخ های در می شد مدال افتخار زهرای تو ، اگر علی را نمی بردند.
آتش خجل می شد و شهادت می داد عشق زهره ی منظومه ات را، اگر علی را نمی بردند.
اما علی را بردند ...
و نبودی که ببینی ، دیدنی دارد سکوت غیرت الله در مقابل اعداءالله...
و ریسمان بستند بر گلوی عرش
بر دستهای لوح و قلم
بر ولی خدا ، بر علی خدا 
بر امام فاطمه!
از پا ننشستم، رفتم که نگذارم امامم غریب بماند، رفتم که مدافع حریم ولایت شوم، رفتم شاید مردم "مادر پیامبرشان " را به یاد آورند، شاید دیدن فاطمه ی محمد صلی الله علیه وآله تداعی گر محمد صلی الله علیه وآله شود و شرم کنند ، شاید خاطرات روزهایی نه چندان دور زنده شود، شاید...
اما، پدر، اینان دلشان تنگ جاهلیت بود و تنها وجود شما مانع این هبوط می شد، اینک که دشمنِ بت هایشان رحل اقامت برچیده وبه محبوب پیوسته بود، خود ، بتهایی شده بودند آدم نما !
و صدق الله العلی العظیم:که "اللهم العن الجبت والطاغوت"
و تونبودی که ببینی ، دیدنی دارد حمایت پر شکسته ای از دل شکسته ای ...
علی را به خانه آوردم.
گره ام ،گره ی کور شد ودلم بی سنگ صبور،
من از هُرم آتش کینه ها می سوختم و علی از هُرم آ تش صبر
سکوت کرد و الحق که علی را تنها تو می شناختی و خدای تو
سکوت کرد و من گریستم، سکوت کرد ومن گریستم ، سکوت کرد و من گریستم.
اما به این هم بسنده نکردم.
باز هم رفتم، هر روز وهر شب ، به دنبال بیعت کنندگان غدیر، رفتم تا پیدا کنم 120هزار دستی که به بیعت در دست امیر المومنین علی قرار گرفتندواینک انگار همه از بازو قطع شده بودند!
رفتم، تا 40شب بر در خانه ی مهاجر وانصار ، آیه های ولایت را بر ایشان خواندم ، خطبه های تو را متذ کر شدم، خواستم به وصییت پیامبرشان عمل کنند.
تا توان داشتم رفتم و آمدم
وتو نبودی که ببینی ، دیدنی دارد اشک های بی معرفتِ امتِ تو ودشمنی شان با ولی تو...
اما پدر، اینک که بر بستر بیماریم می بینی ، اینک که دیگر توان راه رفتن ندارم و زینب عصای دستم شده، اینک که فاطمه شده گوشه نشین خانه ی غریب علی ،از ضرب سیلی است.
پدر ،من که می دانم آتش چادر خاکیِ من چادر کودکان حسینم را می سوزاند
من که می دانم سیلی امروز دشمن، چهره ی کودکان حسینم را می گدازد
من که می دانم آنکه حریم دختر پیامبر را نگه نداشت ، حرمت نوه هایش را نگه نخواهد داشت.
من که می دانم حسین قتیل عبرات است
عطشان و عریان و مظان
من که می دانم حسین هلال یک شبه ی زینب است.
من که می دانم حسین...
بغضت می ترکد ، دل اگر سنگ بود بر این روضه ها آب می شد، تو که محب فاطمه ای ، مادر سر بر می گر داندو نگاهت می کند.
جلو می روی ، روی زانو ها ، زانوانت رمق ایستادن ندارد، اشک نیست که می چکد ، باران است که می بارد؛ مادر به سختی دست شکسته اش را بالا می آوردو با مهربانی اشکت را از چهره می زداید، قطره ی اشکت بر سر انگشتش می ماند، گویا اشک نیز مسحور دیدن زهرا شده.
مادر اشک را به لب نزدیک کرده ، می بوسد.
تو از شکوه این لحظه می لرزی...
گمان می کنم اگر لحظه ای بیشتر بمانی قبض روح خواهی شد.
دستت را می گیرم تا بیرونت بیاورم.
قلبت از کالبدت جدا می شود.
دستت در دست من است .
مادر قلبت را در دست می گیرد.
بیرونت می برم و به جای قلبت نگاه می کنم،خالی شده.
مادر قلبت را می نوازد .
از درب نیم سوخته می گذرانمت.
احساس می کنم تو دور می شوی وقلبت نزدیک .
پر شده ، مملو از نور است .
      
کوچه را پشت سر می نهیم ، رهایت می کنم همان جا که همسفرم شدی. تو می مانی و جای خالی قلبت .
تو می مانی و ...
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
دراین وب سایت دوست داریم برای دوستان ومردمان خونگرم روستای چهلخانه محفلی گرم صمیمی آماد کرد باشیم با تشکر از انتخاب شما
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 234
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 21
  • آی پی امروز : 27
  • آی پی دیروز : 65
  • بازدید امروز : 27
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 27
  • بازدید ماه : 31
  • بازدید سال : 105
  • بازدید کلی : 16,470