با دشمنان هرزه یک دم کاسه لیسی ها
بوشهر با خون شهیدان خودش رقصید
در ازدحام نا تمام انگلیسی ها
****
دلوار آوای بلند پایداری بود
برنو به کف مردان فرداهای آینده
غیرت شمیم روشنش را منتشر می کرد
در جای - جای این زمین سبز و بالنده
****
خان ها برای ارتزاق خود خطر کردند
با دستهاشان چوبه دار تو را بردند
ای مرد- ای تنها ترین سردار تنگستان
این دشمنان خانگی خون تو را خوردند
****
این مردهای دربدر مانده نفهمیدند
با خون تو هرروزشان را تیره تر کردند
نام تو اما بر سریر نامها مانده است
اینان ولی هر روز خود را مختصر کردند
****
دنیا تو را با لهجه مردی نمی فهمید
ای لهجه ات شیواترین فریاد انسانی
نامردها با خنجری در مشت می آیند
تا ازتو بستانند آوای مسلمانی
****
شرجی ترین باران که باید آمد وبارید
با هیبت باران مرا هم آشنا کردند
این سنگ ها- این کوهها- این بیشه های دور
نام تو را با لهجه باران صدا کردند
****
سخت است آری دیدن این صحنه ها ای مرد
از ابتدا تا لحظه های آخرش سخت است
ازدوست خنجر خوردن ودر خون تپیدن ها
این ماجرای تلخ آری باورش سخت است
****
مردان حق را شیوه مردی چنین باشد
گوشه گرفتن ازجنون کاسه لیسی ها
بوشهر یک روز بهاری آمد و خندید
در تار ومار ناوگان انگلیسی ها